ستاره نشان

من؟ نمیدونم! شاید شهدختی ستاره بر جبین که از آسمان به زمین سقوط کرد و یه دختر معمولی شد.

ستاره نشان

من؟ نمیدونم! شاید شهدختی ستاره بر جبین که از آسمان به زمین سقوط کرد و یه دختر معمولی شد.

ستاره نشان

متال گوش کنید، شعر بخونید. موسیقی و هنر تنها چیزایی هستن که زندگی رو قابل تحمل میکنن. میوزها فقط در حمام الهام میکنن و انتظار دارن مثل ارشمیدس بپرین بیرون و بگین "یافتم، یافتم" ولی کور خوندن.
آدما هیچوقت بزرگ نمیشن و همشون هم خود درگیرن و انیمه ها هم مخصوص بزرگسالانن لطفا اینو بفهمین. استدلر نمدی هم بهترین قلم دنیاس. از دکتر ها هم خواهشمندیم لطفا خوش خط تر باشن.
حالا فهمیدین اینجا چجوریه؟ راستی! در این مکان سیگار نکشین.

شاعر میگه: ای بر رُخت ستاره نشسته.
یه شاعر دیگه هم میگه: نه سپیده دم به دستم، نه ستاره بر جبینم.
اما ستاره ی من پنهان شده وگرنه هست، خواستم در جریان باشید.

سفید و سیاه هم بهترین رنگای دنیان، اصلا دنیا باید سیاه و سفید می بود تا آدما رو بهتر بشناسیم.

آخرین مطالب

بچه که بودم چند تا چیز خیلی ذهنمو مشغول میکرد:
یکی این که بقیه آدما به چی فکر میکنن؟ اونا هم مثل من فکر میکنن و همون چیزایی رو میبینن که من میبینم؟ آیا قرمز واقعا قرمزه؟ شاید قرمز من رو اون جوری میبینه که من سبز رو میبینم ولی چون جفتمون همیشه بهش میگیم قرمز نمیفهمیم که یک چیزو به دو صورت متفاوت میبینیم، آرزو داشتم میتونستم به فکراشون گوش بدم و از چشماشون ببینم، دوست داشتم بفهمم تو سرشون چی میگذره
یا همیشه برام سوال بود که از کجا معلوم ما الان بیداریم؟ شاید همه اینا یه خواب طولانیه، شاید تمام عمر ما فقط یه خواب باشه، مخصوصا وقتی که ناراحت بودم یا مامان- بابا دعوام میکردن دلم میخواست همه زندگی خواب باشه و مینشستم فکر میکردم که اگه این خوابه، پس من کیم؟ چه زندگی ای دارم؟ اصلا از کجا معلوم من آدمم؟ شاید یه چیز دیگه ام که خواب آدم بودنو دارم میبینم؟

نمیدونم کی و چجوری این فکرا از سرم افتاد ولی هیچوقت جواب سوالامو نگرفتم و یه مدته دوباره برگشتن...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۵ ، ۲۰:۴۶
Princess Alaida

برایم حافظ میخواندی
و من رویای باریدن را به نظاره نشستم...



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۹۴ ، ۱۳:۱۰
Princess Alaida

- از مرگ میترسی؟
+آره
- چرا؟
+ممکنه آتئیستا درست گفته باشن و این تنها فرصتی باشه که میتونستم زندگی کنم، ولی ازش لذت نبردم و تموم شده، شایدم ادیان ابراهیمی درست بودن و بعد از این هم یه زندگی دیگه هست، فکر نمیکنم اونجا هم بهتر از اینجا باشه، یه جورایی مطمئنم بدتره، شایدم اونایی که به تناسخ باور دارن، باورشون درست بوده و روز از نو روزی از نو، من دوباره این مزخرفو نمیتونم تحمل کنم.
- خودت میفهمی چی میگی؟
+آره، من زندگی رو دوست ندارم ولی نمیخوام بمیرم، میخوام هیچوقت بوجود نمیومدم، من مطمئنم من نخواستم که بوجود بیام، چرا دکمه Undo نداره؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۴ ، ۱۰:۳۰
Princess Alaida

از پنجره کافه به بیرون زل زده بودم، همون کافه ای که تنها میرم، نه اونایی که با بچه ها برای شادی و شلوغ بازی یا درددل میریم یا حتی اونایی که وقتی خسته ایم میریم و لش میکنیم و به رفیقمون که صاحب کافه اس میگیم هر چی خودت دوست داری و راحتی بیار. اینجا، این میز، این پنجره، برای خودمه، تنهای تنها، شایدم خیلی تنها نه، من و خاطره هام؟ خیالبافیام؟ تصمیم هام؟ آینده و گذشته، ترس، insecurity... اینجا منم!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۴ ، ۰۹:۳۸
Princess Alaida

چشمانم بی اختیار میبارند...

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۳ ، ۰۹:۰۹
Princess Alaida

به دیوار تنهایی تکیه داده ، عطر گل های فراموشی را به درون میکشید و به ستاره قطبی دل داده بود.

مرد قصه ما از آسمان آبی خاطره ای نداشت اما سیاهی نقره کوب شب را از بر بود. حرفه اش این بود :شمردن آرزوها زیر نور ستاره های مرده تا شاید خدایان فراموشکار صدای تنها انسان جا مانده از ابدیت را بشنوند

چه تعبیر مسخره ای! او محکوم بود تا ابد به تنهایی ،خاموش شدن ستاره ها را به دوش بکشد 

و مرگ آرزویی دور دست بود.



۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۹۳ ، ۲۱:۴۱
Princess Alaida

میگن: به بچه هاتون بادکنک بدین تا یاد بگیرین به هر چی زیاد نزدیک بشی از بین میره و به هیچی دل نبنده چون ممکنه پرواز کنه و بره
اینا خیلی خوبه ولی من به بچه ام فرفره میدم چون فکر نکنم بچم از بادکنک بازی غیر از شادی چیز دیگه ای بفهمه ولی نظم حرکات فرفره تو ذهنش میمونه تازه ظرفیت تنفسیشم بالا میبره
نظم فکری چیز خوبیه تو زندگیت خودشو نشون میده به تمام جنبه های زندگی نمایان میشه ولی چه کنم من عاشق ذهن پراکنده امم و موقعی که پرش افکار دارم میتونم بنویسم. حس میکنم اگه ذهنم شلوغ نباشه آرزویی ندارم خواسته ای ندارم پس چطور میتونم بنویسم، آدم بی رویا چه حرفی برای گفتن داره؟
مشاور چهار ملیونیم میگه اینا همش برای اضطرابه ناشی از عدم اعتماد به نفسه و باید درمان بشه ولی همه به من میگن اعتماد به سقف، پس کجای کار میلنگه؟


-دلبری از تو، دلبستگی از من
عاشقی از تو، وابستگی از من

http://cld.persiangig.com/sync.html#v=prv&f=5035696

-به تجربه فهمیدم وقتی که دیگه برام صرف نداشته باشه آدما رو دور میندازم حالا کی دارکتره؟ من یا تو؟

-دلبری نمیکنم، ولی برای تو حسودترین دختر جهان میشم.


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۹۳ ، ۱۷:۳۳
Princess Alaida

من در آغوش تو خواب میروم
و ساعت، این خروس بی محل
بانگ بر می دارد که دیر شده
و تو
تو که با نوازش موهاو لمس لب هایم هر صبح بیدارم میکردی
دیگر نیستی
و این نهایت غربت در این چهار دیواری آشناست

7/9/92 6:48







۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۹۳ ، ۱۷:۱۱
Princess Alaida