بچه که بودم چند تا چیز خیلی ذهنمو مشغول میکرد:
یکی این که بقیه آدما به چی فکر میکنن؟ اونا هم مثل من فکر میکنن و همون چیزایی رو میبینن که من میبینم؟ آیا قرمز واقعا قرمزه؟ شاید قرمز من رو اون جوری میبینه که من سبز رو میبینم ولی چون جفتمون همیشه بهش میگیم قرمز نمیفهمیم که یک چیزو به دو صورت متفاوت میبینیم، آرزو داشتم میتونستم به فکراشون گوش بدم و از چشماشون ببینم، دوست داشتم بفهمم تو سرشون چی میگذره
یا همیشه برام سوال بود که از کجا معلوم ما الان بیداریم؟ شاید همه اینا یه خواب طولانیه، شاید تمام عمر ما فقط یه خواب باشه، مخصوصا وقتی که ناراحت بودم یا مامان- بابا دعوام میکردن دلم میخواست همه زندگی خواب باشه و مینشستم فکر میکردم که اگه این خوابه، پس من کیم؟ چه زندگی ای دارم؟ اصلا از کجا معلوم من آدمم؟ شاید یه چیز دیگه ام که خواب آدم بودنو دارم میبینم؟
نمیدونم کی و چجوری این فکرا از سرم افتاد ولی هیچوقت جواب سوالامو نگرفتم و یه مدته دوباره برگشتن...